تنهایی خودم
قلبم درد میکنه خدایا به زور نفس می کشم...نایی برام نمونده بد جور دورم زد بد جور بهم خیانت کرد خدایا دریاب منو بنده ی تو بهم خیانت کرد بنده ی تو ذره ذره وجود منو به اتیش کشید خاکسترم کرد خدایا خدایا میدونم منو درک میکنی میدونم تنها کسی هستی که از حال و روز من خبر داری تو خالق منی فقط تو میدونی که من الان چی می کشم خدایا از این زندگی خسته شدم دیگه نمیتونم ادامه بدم یک مرگ بدهکاری وهزاران آرزو طلبکارم یا طلبمو بده یا طلبتو بگیر خدایا چی میشه امشب بخوابم ولی فردا بیدارم نکنی خدایا تا تو به داد من برسی که من به تو رسیدم!!! خدای من بیا منو از اینجا ببر این جا آدمای تو منو خیلی اذیت میکنن
چه آسونی ترکم کردی و من به چه آسونی سال هاست که در ترک همین یک پُک آخرم! - - سیگار می کشم تو دود میبینی من خاطره - - این روزا دیگه هیچیو شرح نمی دم فقط می کِشم! - - این بار سیگار را بکش از طرفی که می سوزد تا بدانی چه می شکم! - - نخی سیگار..پکی عمیق و لبخند تو روی دیوار... دود می شویم همه با هم امشب! - - حس اون سیگارو دارم که همه جا حرف از ترک کردنشه!
دلم اغوش پر ارامشی را میخواهد که زیر باران گرمم کند.... دلم میخواهد کسی باشد که خوب باشد... مهربان باشد... همه ی این بودن هاش برای من باشد... فقط برای خودمن
گاهی نیاز داری به یک رفیق بی منت، که ترو فقظ واسه خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی، با چشماش بهت بگه: هستم تا تهش....
یاد گرفـــــــــتم که ...
عشق با تموم عظمتش چند ماه بیشتر نیست .... !!!
یاد گرفـــــــــــــتم که ...
عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی :
دو خط موازی که هیچ وقت بهم نمی رسن .... !!!
یاد گرفــــــــــتم که ...
همون قدر که محبت کنی ارزشت کم میشه .... !!!
و یاد گرفتــــــــــم که ...
هرچی عاشق تر باشی... تنها تری...
طناب را بر گردنم انداختند و گفتند اخرین ارزویت را بگو. گفتم دیدن یارم.... گفتند راستش را بخواهی خسته است. دیشب تا صبح طناب را می بافته
همیشه مادرم میگفت : هر وقت چیزی رو از دست دادی ..تازه قدرشو میدونی راست میگفت .. قدرتو ندونستم. رفتی و ..
باسلام به همه دوستای گلمو بازدید کنندگان خوب وبم من دوباره اومدم این وب بازم سرپاس ممنون ازهمتون
سلام خوب هستيد؟فرارسيدن ماه پيروزی خون برشمشيرو به همه ی بازديدکنندگان عزيزم تسليت ميگم
مارو هم دعااا کنيد
نمی دونم چرا همش تنهام
نمی دونم چرا تنهایی ولم نمیکنه
نمی دونم چرا این روزا رد نمیشن
نمی دونم چرا روز و شبام تکراری شده
نمی دونم چرا هیچکی . حتی خبری از من نمیگیره
نمی دونم چرا .
این نمی دونم چراها بیخیالم نمیشن
نمی دونم چرا. . . . . .
هنوز هم عاشقانه هایم راعاشقانهبرای تو مینویسم...
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف
میزنم...
هنوز هم باوردارم عشقما جاودانه است...
نـہ از اومـدטּ کسـے ذوق زده میشم ،
نہ کسے از ڪنآرمـ بره حوصلـہ دارمــ نآزشو بـخـرمــ ڪہ بـرگرده ...
مـטּ آدمــ بے احسآسے نیستمـ ! مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...
فقط خستہ امــ ... از همـہ چے ! چون یہ زمآنے ڪسآیے وارد زنـدگیم شـدטּ ڪـہ
یہ سرے بـآورامو از بیـטּ بـردטּ...
از تو مونده یادگاری
واسه ی من بی قراری
خنده رو لبامه اما
از دلم خبر نداری
نه تو بودی نه ترانه
نه یه حرف عاشقانه
من مگه از تو چی خواستم
فقط و فقط بهانه ...
تو راگم کردم امروز
و حالا لحظه های من
گرفتار سکوتی سردو سنگینند..
وچشمانم
که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
نمیدانی چه غمگینند..
چراغ روشن شب بود
برایم چشم های تو
نمی دانم چه خواهد شد!
پراز دلشوره ام،بی تاب و دلگیرم
کجا ماندی که من بی تو
هزاران بار،در هر لحظه میمیرم...
بزن باران که امشب مست مستم..................حکایت نامه عشقم روبستم بزن سازی بران چشمان مستم بزن من تاقیامت باتوهستم............................
عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!!
عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود
و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد
می دانی بهترین روز زندگیم کی می تواند باشد؟
روزی که تو در ناباوری هایم می ایی
و دستم را می گیری
و ارام زمزمه می کنی:
چقدر دوســـت دارم با خیال راحـــت ...
یک نفس عمیق بکشــــم …
نفسـی که پـُر
باشد …
از بـوی آرامش وجـود تـو …
خدایا… میخواهم اعتراف کنم ...
دیگرنمیتوانم ، خسته ام
من امانت دارخوبی نیستم “
مراازمن بگیر”
مال خودت من نمیتوانم نگهش دارم….
دوره دوره ی گرگهاست …
مهربان که باشی ،
می پندارند دشمنی!
گرگ که باشی
خیالشان راحت میشود از خودشانی!!!
خدای من !
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی … میان این دو گمم!!
هم خود را و هم تو را آزار میدهم … هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
شکـــ نکـــــن !
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه
بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!!
سلامتی سیگارم که تا می بینه حالم بده آتیش می گیره …
.
سلامتیه اونایی که ترجیح میدن یک حقیقت نابودشون کنه تا اینکه یک دروغ الکی آرومشون کنه !
.
به سلامتی بی شرف که حداقل ادعای شرف نداشت.
.
به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش پشت کرد و به هیشکی پشت نکرد.
.
سلامتیه اونایی که الان دلشون گرفته از تجربه تلخشون و تنها موندن با هزار تا اما و اگر !
.
به سلامتی همه اونایی که حالشون خوب نیست اما می خندن که حال بقیه گرفته نشه.
.
به سلامتی کسی که عاشق دریا بود اما قایق نداشت
به سلامتی کسی که دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
.
به سلامتی کسی که زجر کشید اما ضجه نزد
نـمـیـتـــوانــــم عــاشـــــق نــبـــاشـــــــم
یــــکـــــی بــــــود و رفـــــــت . . .
و مــــن هـنـــــوز بـــه تـــکـــــرار حــضــــورش خـــــودم را
کـــــه نــــــه ! دلــــــم را دلــــــداری مــــی دهـــــم . . .
اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو:
بی کس بود اما کسی روبی کس نکرد،
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت،
دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست،
کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد و
شاید بد بود ولی واسه کسی بد نخواست…
در اغوش خدا گریستم تا نوازشم کند...
پرسید پس فرزندم حوایت؟؟
اشک هایم را پاک کردم و گفتم:در آغوش آدم دیگریست...
هیچکس اشکی برای من نریخت
هرکه با ما بود از ما گریخت
چند روزی حال من دیدنیست
حال من از این آن و پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ فال میزنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
گفت:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
به ساعت نگاه میکنم حدود سه نصف شب است.
چشم میبندم تا مبادا که چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره میروم.
سوسوی چند چراغ مهربان و سایه های کشت زار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس....
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده
از عش.ق به هوا میپرم و خوب میدانمکه......
سالهاست مرده ام!!!
هرچند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم
یاد گرفتم به خاطر کسی ک دوسش دارم باید دروغ بگم
یاد گرفتم هیچکس ارزش شکستن غرورم رو نداره
یاد گرفتم اونی ک دوستم داره هر روز دلشو به یه بهونه ای بشکنم
یاد گرفتم گریه های هیچکسو باور نکنم
یاد گرفتم بهش هیچوقت فرصت جبران ندم
یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و مشروب میخوردن
و خوش میگذروندن...
بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:
"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا !
ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:
"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
به سلامتی همه ی شیرا !!!!
مشكے بـہ تـטּ كنيد
عزا گرفتـہ ام ..
براے مرگ يكـ احسآس
احسآسے بـہ بزرگے يكـ غرور لـہ شده
بـہ زير خیانت هاے يكـ عشق دروغيـטּ
اينجا ..
در خلوتگاه ايـטּ عشق
صداے شيونهاے دردناكم
صداے نفريـטּ هاے ايـטּ دل شكستـہ ام
روزے بـہ گوشت خواهد رسيد ..
ايـטּ صدا را ..
دست سرسخت سرنوشـت بـہ گوشت مے رساند
براے زجرهاے ايـטּ قلب سوختـہ ام
براے هر نفس كـہ با مرگ كشيدم ..
براے تكـ تكـ ثانيـہ هاے تنهايے ام
و براے غرور شكستـہ ام ..
ديدار بہ قيامت عزیز لعنتے ...
پیکت را بال بگیر*بزن به سلامتیه ارزوهایی که هیچگاه لمس نکردی
بزن به سلامتیه عشقی که طالعش باتو نبودوهنوزم دوسشداری
بزن به سلمتییه شبهایی که تودر تنهاییت گریه کردی وندونستی چرا
بزن به سلامتیه دوستانی که ازپشت خنجر زدند
بزن به سلمتیه اون که گفت دوستتدارمو پاش نموووووووووووووووند
بنام خدا خالق انسان
بنام انسان خالق غم ها
بنام غم ها به وجود آورنده ی اشک ها
بنام اشک تسکین دهنده قلب ها
بنام قلبها ایجاد گر عشق
و بنام عشق زیبا ترین خطای انسان.
پسر جوانی دختر زیبایی را دید،
شیفته ش شد،چند ساعتی با هم
تو خیابون قدم میزدن که
یهو یه بنز گرون قیمتی جلوی پاشون
ترمز زد. دختره ب پسره گفت: خوشگذشت ولی
نمیتونم همیشه پیاده را برم،بای.
نشت توی ماشین راننده بهش گفت:
خانوم ببخشید،
من راننده این آقا هستم لطفا پیاده شید...
روز مرگم هر که شیون کرد از دورو برم دورش کنید...
همه را مست و خراب از می انگورش کنید....
مرد غسال راسیر شرابش بدهید....
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید...
برمزارم مگذارید بیاید واعظ......
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ....
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید..
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روز مرگم وسط سینه من چاک زنید...
اندرون دل من یک قلم تاک بزنید...
روی قبرم بنویس وفادار برفت...ان جگر سوخته خسته از این دنیا برفت
בیـگــر تنــــــــــ ـها نیستــَـ مــ..!!
مدتــ ے ستــ بـا تــــــــو...
בر خودمــ...
زنـבگـ ے میکنــُـ مــ....
پشت میز قمار دلهری عجیبی داشتت
برگی حکم داشتم
و دیگری هر چه بود ضعیف بود و پایین
بازی شروع شد
حاکم او بود و من محکوم
همه برگهایم رفتند و سربرگ بیش نماند
برگی از جنس وفا رو کرد و من بالاتر آمدم
بازی در دست من افتاد
عشق آمد با حکم عشوه و ناز برید
و حکم آمد از جنس چشم سیاهش
زندگی
حکم پایین من بود و
باختم ...