شب قدر

تنهاترین تنهای شهر تنهایی

تنهایی خودم

شب قدر

 

لیلی ..........دیشبم شب قدر بود ........یه شب قدر دیگه که شاید با تموم تلاشی که کردم قدرش رو بدونم اما بازم نشد...با تموم اشکایی که ریختم بازم احساس می کنم قدرشو ندونستم اونطوری که باید و شاید.............لیلی دیشبم رفتم پیش بابایی جونم.........

لیلی دیشب دعای جوشن کبیر خیلی حس خوبی بهم داد پر بود از احساس تاسف از اینهمه گناه ناخواسته.......پر بود از معذرت خواهی ....پر بود از شکر ........پر بود از احساس افتخار به انسان بودنم.....پر بود از احساس مداوم زیر باران نگاه پرلطف و مهربان خدا بودن......و چه حس شیرینی بود اینهمه آرامش ...............لیلی دیشب دعا کردم که بخاطر بدیهام اشک چشام خشک نشن....دعا کردم اگرچه چشام خسته و بی رمقند اما ببارن.....تا میشه ببارن و..لیلی باریدند این چشمام تا می تونستن ............هی باریدن و من هی آروم شدم .وقتی جوشن تموم شد دلم گرفت ....ترسیدم..شده بودم مث بازیکنای فوتبال که فقط دنبال چند دقیقه وقت اضافی می گردن .......اما لیلی من حتی به چند ثانیه وقت اضافی هم راضی بودم....راضی راضی...........

بعدش خواب تو چشام یواش یواش لونه کرد و من بازم ترسیدم که نکنه خوابم ببره و تو بیایی و من نباشم.........وای لیلی فکرشو بکن ............بعد احساس کردم باید حرف بزنم توی سکوت ..............و  باز هم همون دو تا آهنگ همیشگی رو که بهم حس شیرین با تو بودن رو می ده گوش کردم.........همونی که می میگه برام هیچ حسی شبیه تو نیست ...تو پایان هر جستجوی منی ....تماشای تو عین آرامشه .......تو زیباترین آرزوی منی .................و اون یکی آهنگ نشونه بین ما که میگه: منم مثل تو مات این قصه ام ......تو هم مثل من امشبو دعوتی ..درست تو همین ساعت و ثانیه ...سزاوار زیباترین رحمتی...................وای لیلی اونقدر اشک ریختم که احساس می کردم توان ندارم دیگه............لیلی ....لیلی من ...............بعد از اون تو دعای ابوحمزه ثمالی....بازهم نجوا کردم و آروم آروم به اندازه همه قطره های دلتنگی دلم ...اشک ریختم ......لیلی اما متاسفم که بگم نمی دونم چرا تو دعای ابوحمزه زیادی یاد آرزوهای برباد رفتم افتادم................و اشک ریختم ...باز هم اما این اشکا متفاوت بودن ......اینا بخاطر دنیا بودن ...بخاطر کمیهام .....بخاطر نداشتنام.....بخاطر ..........وای لیلی ..............نمی دونم لیلی هرچی که بود گذشت و من هم گذشتم از این همه.........بعد از اون رفتم زیارت و بعد برگشتم خونه و توی راه همش مرور می کردم آرزوهامو که یواشکی....خیلی یواشکی تو گوشت گفته بودم...........لیلی .........بعد تصمیم گرفتم امروز آرزوهامو بنویسم تا سال دیگه مرورشون کنم و بعد ببینم چندتا از آرزوهام برآورده شدن............لیلی بازم یواشکی برات می نویسمشون ...........لیلی جان من .............منو ببخش بخاطر همه بی ادبیهام....همه جسارتام...همه کمیهام......لیلی منو ببخش بخاطر همه اون چیزایی که تو میخواستی و من نداشتم...من نبودم.......لیلی بخاطر همه لحظه هایی که حق عشقتو اونجوری که باید بجا نیاوردم حلالم کن.............

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 22 مرداد 1386برچسب:, ] [ 11:13 ] [ ALI ] [ ]